سمیع حامد چهرۀ شناخته شدۀ هنر و ادبیات کشور چندی است که در بیستر بیماری قرار دارد. او شاعر چندبعدی است. شاعری است که اثر عمیقی را بر ادبیات امروز برجای گذاشته است. ما ضمن آرزوی سلامتی برای ایشان نوشتهای از حسیب احراری را در صفحات مجازی به نشر رسیده اینجا بازخوانی میکنیم.
چرا باید سمیع حامد؟
داکتر سمیع حامد از پرکارترین نویسندهگان کنونی و مددیافتهگان برتر ادبیات زبان فارسی است؛ چه در ترانهسرایی و چه در غزلهای میهنستایانه، سیاسیمحور، عاشقانهسرایی و در شعر مقاومت، دستبلندتر از زیادی شاعرانیست که اکنون مینویسند! پژوه و جستارها و نظرهای او نیز ترغیبکننده و راهبازکن بسوی بسیاری دانستیهای ادبی برای ادیبان میباشد. میخواهم در مورد دکتر حامد چند حرفی هرچند ناقابل اما بنویسم تا حسرت ننوشتناش روزی آزارم ندهد. دو-سه روزی پیش که در بارهی روانشاد استاد صادق عصیان متنی مینوشتم خانمم “فرشته احراری” که از دل بستهگان شعر و شاعری است و همتی در برگردانی شعرهای عربی به فارسی دارد؛ حرفهای جالبی برایم داشت! او گفت: که چرا وقتی استاد عصیان زنده بود برایش چیزی ننوشتی تا خودش میخواند و شاید برایش اهمیت میداشت و حال که او نیست اینهمه از او یاد میکنند و مینویسند چه فایده دارد؟ و همینطور حرفهایش ادامه داشت که “قسمتی از زندگی شما شاعران مضحک به نظر میآید، تا هستید در غم هم نیستید و حتا بر یکدیگر میتازید و اما زمانی مرگ سراغ یکی از این خیل را میگیرد چه مویههای که سر نمیدهید” فرشته راست میگفت ما بارها این سخن را شنیدهایم که میگویند “زنده را تا زنده است قدرش بدان” اما هرگز توجه به آن نداریم. حالا مکلفیت یک دولت در قبال رسالمندان فرهنگی، هنری، ادبی، علمی و… افراد مبتکرش چیست کاری به آن ندارم و گلهها هم در این مورد بیمورد است. اما من و شما که از این طبیعتی که هرکسی سهمی از آن برده و نوشتن را ما؛ چرا بعد از مرگ دوستی یا فرهیختهای و… مویهها سر میدهیم و در موردش کنجوکاو میشویم که در زندگیاش باری پرسانش نکردیم.
دکتر سمیع حامد در هیچ پهلوی روزگاران زیست خویش، شرافتمندی خود را لکهدار نکرده است، او زمانی دولت را نقد میکرد و زمانی هم در کنار دولت ایستاد. آیا نقد از جایی که دست ما به کسی یا چیزی که قرار است نقد کنیم، نمیرسد؛ نسبت به اینکه دست رسی به آن داریم، موثرتر نیست؟ به نظر من بلی! گذشته از این گیریم دکتر سمیع حامد دوچار اشتباهی شد! با آنهم خدمتهای دیرینمدت او در بخشهای فرهنگی و ادبی و… به حدی چشمگیر است که روی هر اشتباه وی یدک میکشد و آنقدری که کارها و تلاشهای او در غنامندی فرهنگ و زبان و ادیبات و فرهنگ سهم داشته، اشتباه او سر زوزنی ضرر نخواهد نرساند؛ چه جای اینکه انسان خطاکار است. هرچند نباید از چنین کلمههای منفی در مورد او استفاده میکردم اما از مغالطهی عدهی در مورد دکتر سمیع حامد، ناگزیرم.
بگذریم و برویم به ابیات چندرُخی این شاعر شعرهای ناب و ترانههای ماندگار:
داکتر سمیع حامد زبان منحوتسازه دارد یعنی کلمات را به آن زیبایی ترکیب میدهد و مفهوم آفرینی میکند که کندهکاری با وسایل بیشتری زیباترین و دیدنیترین نقشنگاری را روی چوبی انجام میدهد. هنرمندانه واژهنگاری مینماید و مفهوم را در لای تصویر امکان خوبتر مشاهدهشدن میدهد. شاعریست چِندشدماغ به این مفهوم که مزاج زودبیزاریجو و بینشرهجداساز از آن حالتهای که برای انسان ناپسند است، دارد. شاید این ویژهبینش در بسیاری افراد پدیدار است اما اندکی آن را میتوانند از درون خود بیرون بریزند؛ یعنی نفرت ایجاد شدهی چشم دید خود را پرواز میدهد و مثل یک پرندهی در هوا میشود آن را شناخت، کلاغیست یا ققنوسی.
قشنگرویداد دیگر شعر دکتر حامد چندصدایی یا چندپهلویی مفهوم و تصویریست که او در غزل یا سپید سرودهایش دارد برای نزدیک رفتن به این مفهوم بهتر است او را به”موسیقار”مثال بدهم که در فرهنگ “معین” آن را سازی گفته است که از نیهای بزرگ و کوچک ترتیب شده و اروپایها آن را”فلوت پان”مینامند و بیشتر به”ساز ذهنی”شهار میباشد و نیز به پرندهی افسانهی گفته شده که منقار سوراخ سوراخ و کلان دارد و به کمک آن آوازهای چندگانهی سر میدهد. درست مانند”موسیقار”صداهای چندگانه و تصویرهای چند بعدی در شعر دکتر حامد موفر شده است؛ در یک کلمه اگر تعریف کنم او شاعریست با کاراکتر میتولوژیمند.
دل خوش نکن خانهی تو خانهی تو است
آن است خانهی تو که بر شانهی تو است
با مار نیز رابطهاش عاشقانه است
آن شاخهی بلند اگر لانهی تو است
در جستجوی خویش به دنبالت آمده
آنکس که در گمان تو دیوانهی تو است
آیینهی که درد تو را گوش میکند
محتاج قصههای غریبانهی تو است
در راه هر شکوفه بغل باز میکند
باور مکن که شعر تو پروانهی تو است
آبادی تو مانده فقط در نوارها
در بین موزههای تو ویرانهی تو است
———————–
کوششِ خویدادنِ همزیستی دو هویت، دو قشر، دو جناحی یا فراتر از آن که در بیشتر مسائل، ضدیت در تعامل و مراوده دارند و جدل بر سر نزاعهای نامشخصنشدهی دیرینه میکنند آنهم در یک سرای یا یک کشوری. دادن کلیدهای دروازهی همان سرای بر هریکی از طرفهای مخالف که هر زمانی میخواهند وارد خانه شوند بیآنکه از یک دیگر اجازه بگیرند و هردو جناح را را صاحبخانه دانستن، از انسانیاندیشیهای شاعریست که با درایت و درک خویشمسئولشمر به این موضوعهای مهم و نیازشدهی جامعهی که خود شاعر در آن پروردهشده است، میباشد. داکتر حامد با کمال شرافت و اقتدار در پی برطرفسازی این شگافها جهنده بوده و گامهای گذاشته است استوار، ماندگار و کارا.
چنانی در شعر معروف او میخوانید:
بیش از این دگر مرا مزن، میزنی بزن سخن بزن
یک کلید خانه پیش تو، یک کلید خانه پیش من
از چه بلبلان کوهی غزل
از پرند عشق پر نیاورند
از چه چشمهای دودپوش ما
از سپیده یک خبر نیاورند
رفتهایم همستاره همنفس در غروب تلخ سوختن
یک کلید خانه پیش تو، یک کلید خانه پیش من
از پرنده کوچه کهکشان شود
آفتاب نا شگفته پر زند
آسمان هر آنچه هدیه کردهاست
باز «یابهار!» گفته سر زند
یک کنار باغ نسترن، یک کنار باز یاسمن
یک کلید خانه پیش تو، یک کلید خانه پیش من
————
گاهی در بعض بیتهای شعر دکتر حامد به دریای سخن شناور میشویم و تا جلوتر دست و پا میزنیم به معرفتی میرسیم، جستار ژرفاندیشانه و بینشموکاوانهی در آن شرح شده که حیرت خواننده را برمیانگیزد. من بارها با خوانش این چهارپارهی او به ویژهمعرفتهای فرارفتهتر از همدیگر دست یافتهام و زیباسرودهشدن این پارچه را که هیچگاهی کهنهگی نخواهد داشت، تحسین کردهام. بیترید کلامی به این زیبایی از طبع بلند شاعرانی متدارکی چون سمیع حامد فوارهکردنیست و نه هر سرایشگری:
دو رهبر خفته بر روی دو بستر
دو عسکر خسته در بین دو سنگر
دو رهبر پشت میز صلح خندان
دو بیرق بر سر گور دو عسکر
——————-
در بیشتر سرودهای این سرایشگر گواراگوی دردمندیهای میهن، رنجهای ملت، بربادرفتهگی آرمانهای سازندهی که زمانهای گروگانگیر فرصت سازندهگی به آنها نداده؛ گهی با لحن تند و گاهی خواهشمندانه در شعر او فریاد شده که ریشه در تقلای بیداری یافتهی شاعر دارد. گویی حامد خود همان میهن اخم کردهیست که دردهایش را چیغ میزند!
به چند بیت یک غزل او ببینید:
وطن وطن که بگویم وطن، وطن نشود
وطن که از تو نباشد، دیارِ من نشود
هزار بار اگر خاک ِ خاکِ خود گردم
اگر تو آب نیاری، دمن، چمن نشود
هزار بار اگر ترجمان خویش شوم
اگر تو واژه نباشی، سخن، سخن نشود
زمینهء گل سرخ است، این زمین سیاه
مگر تو سبز نگشتی و فصل گشت تباه
زمین یاس، پر از عطر یاسمن نشود!
چه سود پرچم ما گر به آفتاب رسد
مگر به کودک یخبسته پیرهن نشود
هزار سال اگر هموطن شویم، وطن
بدون عشق وطندار گل! وطن نشود
———————-
در جای هم نمای یک پاییز سرد را که نماد ازهمپاشی برگهای رونق انسان، میداند؛ با هنرنمایی جالبی به تصویر کشیده است. وقتی بیت دوم شعر زیر را میخوانید حس مینمایید به یک تابلوی نقاشی شده از دست یک هنرمند چیره، تماشا میکنید و مرد خنکزده و چهرهچروکخورده و کتابخوانی را میبینید در انبار کتابهایش و در هجوم زمستان سرد دستهایش را بهم میفشرَد و کمر خمانده کتابهای سالها فراهمکردهاش را یکییکی در دهان بخاری میاندازد تا گرمی فراهم کند. این داستان از جامعهی فرو رفته در گودال دور از دانش قصه میگوید که کتاب و روشنگری در آن رنگ و روی خوشی ندارد و اهل کتاب که سراسیمهگی زندگی کمرش را زیر بار روزگار خم کرده است. میخواهد بگوید وقتی درب دانش و آموزش بیرحمانه بسته است و دانشمندان استواری پیشرفت انسان میباشند؛ از سردی زمان خنک خورده اند و منجمد. با چه امیدی میتوان زیستن.
به دو بیت یک غزل بلند وی ببینید:
پاییز نیست، موسم مرگ قناری است
پایان جشنوارۀ شعر بهاری است
باید به سینهسوز ترین برف فکر کرد
تا آخرین کتاب میان بخاری است
———————-
قابلیت فربهکنندهی هنر زبانی و گفتاری از دیگر جهتهای خلاقمند این فرزانه میباشد که در ساخت وزن موسیقی یا سرعت و تایید و ضربات یا لحن و آهنگ آن(ریتم)چه در فاز کلاسیک این هنر و چه در بهروز شدهی آن، دست شاهق دارد.
دلم میخواهم در مورد تمام سرودهای نازدانه و تاملبرانگیز داکتر سمیع حامد که پرداختن به آنها دلگرم کننده و آموزنده و ایدهآفرین است برایم، حرفهای داشته باشم اما ترسم از ملالی خاطر خوانندههای عزیز و شرمم از ناچیزی خودم میآید که جسارتی نشود بر نوشتههای جاندار آن خبرهی زبان و ادیبات و فرهنگ. از اینرو سخنم را با آوردن بیتی از یک شعر بلند دیگر این شاعر ارجمند، به پایان میرسانم:
مشکلاست اما از این بنبست باید بگذریم
از میان دیوهای مست باید بگذریم
برای صحتمندی داکتر سمیع حامد در این زمانهی گمکرده گوهر که همه شایستهگانش یکیک رخت سفر بسته میروند و کم باقی مانده از آن فرزانههای اندیشهفر؛ دست دعا بلند کرده و امید دارم زود صحتیاب شده و برگردد به میدان ادیبات و شعر و هنر و… و از میان دیوهای مست پیروز بگذرد.
حسیب احراری-۱۴۰۲/۷/۱۴