17 ثور 1403

Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

از سمت نقاش به سوی ایستگاه شفاخانه پیاده می‌آمدم. کسی همراهم نبود تا مسیر پیاده روی را با او بیایم. خودم، خودم را مخاطب انتخاب کردم، از خودم می‌پرسیدم و جواب می‌دادم. گاهی هم صداهای فروشندگان توجهم را به خود جلب می‌کرد. همین‌طور می‌آمدم، از روبه‌رویم کسی می‌آمد و او آشنا به نظر می‌رسید. نزدیک شد دیدم لباس دراز سیاه، ماسک سیاه و چادر آبی کمرنگ به سرش دارد، یک خریطه هم در دستش است. به چشمانش نگاه کردم. دیدم خودش است. همان شازیه بلند بالا و زیبا. از خوشحالی به هم لبخند زدیم در یک گوشه ایستاد شدیم و سلام کرده همدیگر را در آغوش گرفتیم. از احوال همدیگر پرسیدیم.، در جریان احوال‌پرسی لحن شازیه تغییر کرد و راه گلویش را بغض گرفت. پرسیدم شازیه خوبی؟ اشک از چشمانش جاری شد و سرش را تکان داد. نگران احوال پدر پیر و مادر مریض و سه خواهر کوچکش شدم. دوباره گفتم: فامیل خوبند؟ باز سرش را تکان داد و گریه کرد. دیگر چیزی نگفتم تا اینکه کمی راحت شود. بعد از چند دقیقه که آرام‌تر شد، گفت: خواهر جان از تو و از خدایت میشه یگان کار برایم پیدا کن، فرق نمیکنه چه کار باشه؛ پاک‌کاری، قالین‌بافی یا هم هر کاری دیگر. با آه سرد از درونش گفت: کسی باور نمی‌کند ما نان برای خوردن نداریم، کسی حتا باورش نمی‌شود ما امشب یک نان خشک به سفره نداشتیم. گفت: قبلاً پدرم کراچی دستی داشت. در این دو سال دیگر کاری برایش پیدا نمی‌شود. در این دوسال بیکار بیکار است. گفت: قبلا پدرم حداقل روز صد یا صدو پنجاه افغانی در روز پیدا می‌کرد و نان خشک ما می‌شد و آن زمان تصور می‌کردم بعد از تمام شدن مکتب وارد دانشگاه می‌شوم و یک کاری خوب پیدا می‌کنم و زندگی ما را تغییر می‌دهم. فقط یک سال دانشگاه رفتم و دیگر بی‌هدف و بی‌روزگار ماندم. در این روزها مانتو برای موره جیلی می‌آوردم و هر دانه چهل افغانی است. فقط هفتۀ یک مانتو کار می‌کنم. از چهل افغانی که چیزی ساخته نمی‌شود. با شنیدن درد دل شازیه سخت ناراحت و ناامید شدم و برای حالش گریه کردم. گفتم باشه خواهرم تلاش می‌کنم یگان کار برایت پیدا کنم. در حالی که می‌دانستم هیچ کاری برایش پیدا نمی‌توانم. هیچ کاری! و گفتم نگران نباش، خدا بزرگ است، حتما کمک می‌کند. گفت آری مگر چه وقت؟

شازیه دوباره دستم را فشرد و گفت منتظر خبرت هستم، و خدا حافظی کرد رفت.

نویسنده: رقیه رضایی

لینک کوتاه:​ https://farhangpress.af/?p=7847

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مقالات