جزء پیشین «بی»
جزء پیشین/ پیشوند «بی» با نیمفاصله نوشته میشود:
بنویسیم ننویسیم
بیوفا بیوفا
بیگناه بیگناه
بیایمان بیایمان
نکته: مگر در کلمات بیچاره، بینوا، بیمار، بیهوده، بیراه، بیجا، بیخود، بیدل. این کلمات پیوسته نوشته میشوند.
بنویسیم ننویسیم
بیچاره بی چاره
بینوا بی نوا
بیمار بی مار
بیهوده بی هوده
بیراه بی راه
بیجا بی جا
بیخود بی خود
بیدل بی دل
«تر» و «ترین» علامت صفت تفضیلیاند. برتری را نشان میدهند. با نیمفاصله نوشته میشوند:
بنویسیم ننویسیم
بزرگتر بزرگتر
بزرگترین بزرگترین
بیشترین بیشترین
سختترین سختترین
نکته: کلمات بیشتر، کمتر،[1] مهتر، بهتر و کهتر از جملۀ مستثنائاتند.
بنویسیم ننویسیم
بیشتر بیش تر
کمتر کم تر
مهتر مه تر
بهتر به تر
کهتر که تر
- «چه» پسوند تصغیر همیشه پیوسته نوشته میشود. مانند:
بنویسیم ننویسم
باغچه باغچه
بازیچه بازیچه
کتابچه کتابچه
- «چه» در کلماتی که در ساختمانشان «آن» صورت ترکیبی پیدا کرده، براساس عادت، پیوسته نوشته میشود. [2] مانند:.
بنویسیم ننویسیم
چنانچه[3] چنانچه
آنچه آنچه
- در جایی که «چه» به معنای «برای چه؟» یا به معنای سؤال (چه؟) باشد، جدا نوشته میشود. مثل: چه را؟ (یعنی برای چه)؛ چه کردی؟
- «چه» در قیدهای مرکّب پیوسته نوشته میشود. مثل:
بنویسیم ننویسیم
چگونه چهگونه
چقدر چهقدر
چطور چهطور
«را» حرف اضافه است. از کلمه بعد از خود جدا نوشته میشود؛ مگر در کلمات مرا، چرا.
بنویسیم ننویسیم
کتاب را کتابرا
آن را آنرا
مرا مه را
چرا چه را
«که» حرف ربط و موصول است. از کلمة بعد از خود جدا از نوشته میشود؛ چه موصول باشد یا حرف ربط. مثل: آنکه، وقتی که، در حالی که، …
بنویسیم ننویسیم
آنکه آنکه [4]
اینکه اینکه
همینکه همینکه
وقتیکه وقتیکه
زمانیکه زمانیکه
در حالیکه درحالیکه
بهطوریکه به طوریکه
نکته 1: تنها در کلمة «بلکه» پیوسته نوشته میشود.
نکته 2: کلمۀ «کی» به معنای « چه کسی» به همین صورت (کی) نوشته میشود؛ اما در متون کهن به شکل «که» نیز نوشته شده است؛ «هر که آمد عمارت نو ساخت.»[5]
[1] . بعضی، «بیشتر» و «کمتر» را نیز با نیمفاصله مینویسند.
[2] . حسینی ژرفا، 1392: 181. امّا حسن انوری و علیمحمّد پشتدار بر جدانویسی «چه» تأکید میکنند. (انوری، پشتدار، 1381: 35)
[3] . عباس حری، «چنانچه» و «چهطور» را جدا نوشته است. (حری، 1391: 122)
[4] . عباس حری، اینکه و آنکه را از جملۀ مستثنائات به حساب آورده است. (حری، 1391: 122)
[5] . اشراقی، 1387: 64.