خبرگزاری فرهنگ؛ استاد محمدحسین حیدری وجودی از شاعران، استادان و پژوهشگران شناختهشدهٔ افغانستان است که بیشتر در حوزهٔ شعر، تصوف، فلسفهٔ زبان و ادبیات فارسی دری فعالیت کرده است.
حیدری وجودی سال 1318 خورشیدی در رخه ولایت پنجشیر دیده به جهان گشود و از همان جوانی با محافل ادبی کابل و حوزههای فرهنگی کشور در ارتباط بوده است.
وی در سمتهای معاون کانون دوستداران حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی، عضو مؤسسین بنیاد فرهنگ افغانستان، عضو رهبری انجمن نویسندگان افغانستان و رئیس بنیاد غزالی ایفا وظیفه کرده است.
از اول اسد 1343بحیث کارمند کتابخانههای عامه افغانستان، متصدی بخش جراید و مجلات مرکزی کتابخانه عامه گردید.
نگاه فلسفی و بنیادین به جهان و انسان در شعرهایش دیده میشود، در شعر او هم سوز عاشقانه هست، هم تفکر فلسفی و اجتماعی.
جایگاه فرهنگی
در جمع اهل ادب بهعنوان شاعری خوشذوق، اندیشهورز و متواضع شناخته میشود.
نفوذ او بیشتر در مجامع محصلین و محافل ادبی کابل و هرات بوده است.
وی سر انجام به روز چهارشنبه، بیستویکم جوزا، سال ۱۳۹۹ در سن ۸۱ سالگی به دلیل ابتلا به ویروس کرونا درگذشت.
حیدری وجودی را به دلیل پرداختن به عرفای معروف، «نجمالعرفا» لقب داده بودند.
حیدری وجودی 14 عنوان دفترهای شعری چاپشده دارد. همچنین مقالاتی در مورد ادبیات عرفانی حضرت مولانا و حضرت بیدل نوشته است. از نوشتههای پژوهشی حیدری وجودی نیز میتوان به ترکیبهای شعری در اشعار نظامی گنجهای، گردآوری و تصحیح اشعار عشقری و گزیده غزلها از واصل کابلی تا واصف باختری اشاره کرد.
۱ _ عشق و جواني … ، سال چاپ ۱۳۴۹
۲ ـ رهنماي پنجشير … ، سال چاپ ۱۳۵۱
۳ ـ نقش اميد …، سال چاپ ۱۳۵۵
۴ ـ با لحظه هاي سبز بهار، سال چاپ ۱۳۶۴
۵ ـ سالي در مدار نور که تا حال دو بار چاپ شده ،۱۳۶۶
۶ ـ سايه معرفت که تا حال چهار بار چاپ شده
۷ ـ صور سبز صدا ، سال چاپ ۱۳۷۹
۸ ـ ميقات تغزل ، سال چاپ ۱۳۷۹
۹ ـ ارغنون عشق تا حال دو بار چاپ شده ، سال چاپ ۱۳۸۰
۱۰ ـ رباعيات و دوبيتي ها، سال چاپ ۱۳۸۰
۱۱ ـ شکوه قامت مقاومت، سال چاپ ۱۳۸۱
۱۲ ـ غربت مهتاب، سال چاپ ۱۳۸۳
۱۳ ـ لحظه هاي در آب و آتش، سال چاپ ۱۳۸۳
۱۴- آواي کبود، سال چاپ ۱۳۸۳
نمونه شعر از استاد حیدری وجودی
ایکاش که در روی جهان جنگ نمی بود
در کارگهء شیشه گـــران سنگ نمی بود
دنیا همه راحتـــکده می گشت بشـــر را
گر فتنه و خودخواهی و نیرنگ نمی بود
بر مـــردمِ آواره زمیــــــن تنگ نمی شد
گر دیـــدهء خــود بینِ فلک تنگ نمی شد
روشنگـــرِ دل های پُـــر امید نمی گشت
گر نالـــهء شامم سحـــر آهنـگ نمی بود
گر کــوهء غمِ عشـــق به دوشــم نفتادی
هنــــگامِ جــوانی کمـــرم چنگ نمی بود
امــروز به سر منــزلِ مقصود زدی گام
دیـــروز اگــــــر اشترِ ما لنگ نمی بود



